یکی از جریان‌های ادبی که به حق باید آن را پیشروترین دانست، جریان ادبی دهه چهل خوزستان است. شاعران، نویسندگان داستان و فیلم‌سازانی که از این استان پا به عرصه هنر گذاشتند، هنوز هم بی‌اغراق، قله‌های دست نایافتنی هنر کشورمان هستند؛ محمدرضا آریانفر، نمایشنامه‌نویس، شاعر و رمان‌نویس خوزستانی که از سال ۱۳۸۰ ساکن اصفهان شده، […]


یکی از جریان‌های ادبی که به حق باید آن را پیشروترین دانست، جریان ادبی دهه چهل خوزستان است. شاعران، نویسندگان داستان و فیلم‌سازانی که از این استان پا به عرصه هنر گذاشتند، هنوز هم بی‌اغراق، قله‌های دست نایافتنی هنر کشورمان هستند؛ محمدرضا آریانفر، نمایشنامه‌نویس، شاعر و رمان‌نویس خوزستانی که از سال ۱۳۸۰ ساکن اصفهان شده، برای ما از «ادبیات خوزستان» گفته است.

حلقه شعری خوزستان در دهه چهل با حضور شاعرانی برجسته نظیر هوشنگ چالنگی، به قدری توانمند و جاندار است که می‌توان جریان‌های شعری سال‌های بعد پایتخت را وامدار آن دانست. شاعرانی نظیر هرمز علی‌پور، سید علی صالحی، یارمحمد اسدپور و قاسم آهنین‌جان و بسیاری دیگر بنیان‌گذاران این جریان شعری هستند. این اما باز هم همه ماجرای آن سال‌های درخشان خوزستان نیست؛ خوزستانی که با رونق صنعت نفت، چرخ‌های اقتصاد کشور را می‌چرخاند و به لحاظ معیشت و سطح رفاه سرآمد کشور بود حالا داشت هنرش را هم به رخ می‌کشاند. در واقع مسئله‌ای که غیرقابل‌انکار است، اینکه رونق اقتصادی باعث رشد هنر و در نتیجه رشد فرهنگی در فضای خوزستان شده بود.

در این‌ بین، داستان‌نویسان برجسته‌ای از خوزستان نامشان پرآوازه شد. سرآمد همه این‌ها بی‌شک احمد محمود است که با رمان‌هایی نظیر «همسایه‌ها» فضای جنوب و مبارزات کارگری را تبدیل به ادبیات کرد؛ رمانی که در آن دست کم دو شخصیت جاودان و ماندگار ادبیات معاصر ساخته‌شده‌اند: یکی «خالد» شخصیت اصلی داستان که گویی نویسنده تجربه زیسته‌اش را از زبان او روایت می‌کند و دیگری «بلور خانم» زنی عشوه‌گر که بی‌تردید، ماندگارترین شخصیت اروتیک داستان‌نویسی ایران است.

در یک تقسیم‌بندی دم‌دستی، ادبیات داستانی خوزستان دو شاخه مهم دارد؛ نویسندگانی که به آبادان و فضای کارگری نزدیک‌تر بوده‌اند (نمونه‌های خوب آن نسیم خاکسار و عدنان غریفی و ناصر تقوایی است) و شاخه مسجدسلیمان که سرآمد آن بهرام حیدری و علی‌مراد فدایی نیاست. احمد محمود هم در این تقسیم‌بندی به شاخه آبادان نزدیک‌تر است.

معرفی هر کدام از این نویسندگان و بررسی آثارشان نیاز به ساعت‌ها پژوهش دارد به‌ویژه چون بسیاری از آثار خلق‌شده در این خطه از کشورمان نادیده گرفته‌ شده‌اند. مخاطب عام خبری از مجموعه داستان کوتاه «تابستان همان سال» ندارد، مجموعه داستان بی‌نظیر «لالی» یا «زنده پاها و مرده پاها» را نمی‌شناسد و کمترین آشنایی با زبان درخشان داستانی علی‌مراد فدایی‌نیا ندارد.

علاوه بر همه این‌ها بخش مهمی از داستان‌نویسی ایران در فضای جنوب و جنگ خلق‌شده. رمان‌هایی مثل «عقرب روی راه‌پله‌های راه‌آهن اندیمشک» یا بسیاری از داستان کوتاه‌های نوشته‌شده مثل «ابر صورتی» الهام گرفته از فضای خوزستان‌اند. در سال‌های بعد از انقلاب اگرچه این رشد و شکوفایی به دلایل زیاد کمرنگ و کم‌رمق شد ولی هنوز بسیاری هستند که در این اقلیم اسطوره‌ای تنور ادبیات را گرم نگه‌ داشته‌اند.

محمدرضا آریان‌فر، نمایشنامه‌نویس، شاعر و رمان‌نویس خوزستانی متولد سال ۱۳۳۴ و زاده خرمشهر یکی از این نویسنده‌هاست. او که از سال ۱۳۸۰ ساکن اصفهان شده، داستان‌های زیادی از ادبیات خوزستان و آدم‌های جنوب به یاد دارد. به قول خودش کوله‌باری از خاطره است؛ چه خاطرات پیش از انقلاب و حلقه‌های ادبی خرمشهر و آبادان، چه در بحبوحۀ انقلاب و حوادثی مانند به آتش کشیده شدن سینما رکس و چه پس از انقلاب و روزها و سال‌های جنگ.

 او در تمام طول جنگ در خوزستان مانده و تصاویری از این هشت سال سخت در ذهنش جاودان شده که به‌راستی تکان‌دهنده و دردناک است. از این نویسنده، آثار بسیاری در حوزه شعر و رمان و داستان، طی سالیان گذشته توسط انتشارات مختلفی نظیر ققنوس، آموت، نشر سخن، سوره مهر تهران و … منتشر شده است. ازجمله این آثار در حوزه شعر می‌توان به دفتر شعر «جهانی ایمن‌تر از تبسم تو نیست» و «سهمی از همه ترانه‌ها» اشاره کرد. علاوه بر این در حوزه نمایشنامه آثاری نظیر «دو روایت جامانده»، «نقل آخر»، «مکث روی ریشتر هفتم»، «دل و دشنه» و در حوزه رمان «بانوی مه»، «اسب‌ها هنوز در من شیهه می‌کشند»، «زاغی»، «طوقی» و «شطرنج باد» را می‌توان نام برد. این تلاش‌ها بهانه‌ای شد تا ایسنا با او در عصرگاه یک روز گرم تابستانی درباره ادبیات خوزستان به گفت‌وگو بنشیند.

از او درباره سرچشمه‌ها و خاستگاه‌های ادبیات خوزستان می‌پرسم و می‌خواهم بدانم ادبیات معاصر خوزستان تاریخچه‌اش چیست و چه شد که این استان در دهه چهل به چنان شکوفایی ادبی رسید؟ آریان‌فر، عواملی نظیر شرایط خاص جغرافیایی، صنعتی، اقتصادی و هجوم بسیاری از مردم برای کار و زندگی در شهرهای خوزستان را در کنار ورود فرهنگ‌های مختلف و همچنین حضور انگلیسی‌ها و نفت را به‌عنوان مهم‌ترین شاخصه‌ها برمی‌شمرد و می‌گوید: همه این عوامل خوزستان را از آن شکل دست‌نخورده قومی و فرهنگی بیرون آورد و با فرهنگ‌های مختلف ایران و گاه جهان، آمیخته کرد. زندگی کارگری که می‌توان گفت وجه غالب است از یک سو و تولد برخی نظرات و مکاتب سیاسی مانند کمونیسم و سوسیالیسم از سوی دیگر، روشنفکران جنوبی را در معرض نوعی دگردیسی قرار داد اما به دلیل رخدادی شومی مانند جنگ، سیاست‌های تمرکز بر شهرهای مرزی کم‌رنگ شده و قاعدتاً در چنین بستری برخورد و اتصال فرهنگی نیز بسیار کم رخ می‌دهد.

او که دوره نوجوانی و جوانی‌اش را پیش از انقلاب در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و همچنین کاخ جوانان گذرانده، این دو سازمان را در به وجود آوردن تحول و رشد فرهنگی پیش از انقلاب جوانان خرمشهری بسیار مؤثر می‌داند و توضیح می‌دهد: در خرمشهر بیشتر گرایش به سمت تئاتر و موسیقی بود و گروه‌های حرفه‌ای در شهر فعالیت داشتند کسانی مانند قاسم غریفی، ابراهیم قناد، بهروز خوش‌فطرت، جواد زیتونی و شادروان علی باصره. در آبادان اما در کنار غنای داستانی و شکوفایی ادبی شاهد ظهور چهره‌هایی چون قاضی ربیحاوی، نسیم خاکسار، ناصر تقوایی، محمد ایوبی، امیر نادری و در گستره کلی استان چهره‌هایی چون بهرام حیدری، عدنان غریفی، محمد بهارلو، عبدالهی، عباس عبدی و زویا پیرزاد بودیم. در شعر، افراد برجسته‌ای مثل فتح‌الله شکیبایی، زنگویی، تاج‌الدینی حلقه‌های اولیه شعر را در خرمشهر بنا گذاشتند اما در آبادان همه‌چیز متفاوت بود. در مقایسه با بقیه شهرهای خوزستان، باید اذعان کرد که آبادان شهر مدرن‌تری بود. برای همین رشد ادبیات مدرنش هم چه در داستان کوتاه و چه در شعر، منظم‌تر و تولیدات ادبی آن سریع‌تر بود.  البته در مسجدسلیمان هم اشخاصی مثل بهرام حیدری یا منوچهر شفیانی در همان زمان مشغول خلق آثاری بودند و کارهایشان در مجموعه خوشه آقای شاملو چاپ می‌شد. یا مثلاً یکی از بهترین‌ها ناصر مؤذن بود که مسجدسلیمانی است.

از او درباره اهواز یا شهری مثل دزفول می‌پرسم. می‌خواهم بدانم این جریان ادبی در شهرهای دیگر چقدر پر رنگ بوده. یادمان باشد حرف از جنوب که می‌شود یعنی خوزستان، بوشهر و فارس که قرابت بسیاری در فرم و معنا باهم دارند. این نویسنده که از اهواز دل پر دردی دارد پاسخ می‌دهد: «مرا در اهواز ده سال ممنوع‌الکار کردند.»

دلیلش را برایم نمی‌گوید و ادامه می‌دهد: «اهواز اگرچه مهم‌ترین شهر خوزستان است اما آن اتفاقی که در ادبیات آبادان و مسجدسلیمان افتاد، در اهواز حرکت کُندتری داشت که این روند با طلوع احمد محمود روال بهتری پیدا کرد. آدم‌های بزرگی مثل احمد محمود تکرار نشدنی هستند. او با آن که اهل اهواز بود با ادبیات کارگری آبادان پیوند نزدیک‌تری داشت. محمود سجادی دزفولی و کتاب شعر «میکائیل و گاو آهن غمگین»اش هم بی‌نظیر است. تأکید می‌کنم که رشد ادبی در آبادان و مسجدسلیمان سریع‌تر بود. به‌خصوص مسجدسلیمان که حلقه شعرش با محوریت آدم‌هایی مثل هوشنگ چالنگی، هرمز علی‌پور، سید علی صالحی، یارمحمد اسدپور و بسیاری دیگر به شکل‌گیری موجی تازه منتهی شد. اصلاً جریان موج ناب را بعدها در دهه ۵۰ همین‌ها به وجود آوردند. اگرچه نقش منوچهر آتشی و مجله تماشا را هم نمی‌توان ازنظر دور داشت. خوب این‌ها از هم الگو هم می‌گرفتند. مثلاً هرمز علی‌پور اوایل شعر موزون می‌گفت و بعدتر رو به نیمایی آورد. یعنی از هم یاد می‌گرفتند.

درباره ادبیات بعد از انقلاب خوزستان می‌پرسم. می‌خواهم بدانم چنین جریان‌هایی که در دهه چهل و پنجاه به وجود آمد حالا به کجا رسیده است؟ می‌گوید: ادبیات خوزستان بعد از انقلاب به‌شدت تحت تأثیر جنگ است. به یاد دارم در نمایشنامه‌ای به تصویر کاستی‌ها و مشکلات انسانی آدم‌های اسیر شده در جنگ پرداختم. همیشه دغدغۀ این را داشتم که آثارم در ستایش جنگ نباشد و استاد اکبر رادی (که یادش همیشه گرامی باشد) به من یاد داد که  ادبیات ضد جنگ چگونه خلق می‌شود، ادبیاتی که در جهت تبلیغ جنگ نیست بلکه مشکلات و معضلات را به نمایش درمی‌آورد. به جز من دیگرانی هم هستند که در همه این سال‌ها فعال بوده‌اند کسانی مانند عباس عبدی که همین چند وقت پیش از دنیا رفت و ساکن اصفهان بود یا دوست عزیزم جمشید خانیان یا فرهاد کشوری که هر دو جایزه ادبی اصفهان را هم گرفتند یا عدنان غریفی و نسیم خاکسار و بهرام حیدری که ساکن خارج از کشور شده‌اند یا زویا پیرزاد که آبادانی ست و کتاب «چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم» اش عالی ست و جایزه گلشیری را گرفت. خلاصه اینکه این‌گونه نیست که ادبیات خوزستان خاموش شده باشد، اگرچه کم‌رمق شده است اما راستش اینکه تولید ادبی در همه جای کشور مثل قبل نیست و کم جان شده است.

علت این موضوع را می‌پرسم و می‌خواهم دیدگاهش را درباره این کم رونق شدن بدانم. جوابم را این‌گونه می‌دهد: علت‌ها زیاد است مثلاً کم شدن فضای باز خلاقیت، کوچ اجباری، فضای نشر و بسیاری چیزهای دیگر که به‌تفصیل می‌شود درباره هر کدام حرف زد اما گذشته از آن نسل‌ جوان امروز ما مثل قبل نیست. دوست دارند همه‌چیز برایشان آماده و مهیا باشد. اهل سختی کشیدن نیستند. حالا از جوان‌ها بپرسید هزار بهانه برایتان می‌آورند که کار نیست، پول نیست، دغدغه اقتصاد داریم، ناشرها به‌راحتی کارمان را چاپ نمی‌کنند، اصلاً چاپ هم بکنند خواننده‌ای وجود ندارد. من می‌گویم همه این حرف‌ها تا حدی درست است. به قول روان شاد احمد شاملو که می‌گفت بنویسید و بگذارید در رف خاک بخورد. جوان ما عجله دارد که بذری که پاشیده است زودتر سبز شود و ثمر دهد درحالی‌که باید گفت: «صبر کن حافظ به‌سختی روز و شب، عاقبت روزی بیابی کام را»

این سختی‌ها زمان ما هم بود. سانسور اداره ساواک هم بود. کمبود اقتصادی هم بود. خود من برای تأمین معیشت خانواده‌ام هزار جا کار کرده‌ام، بنایی، نانوایی و …  همه همین‌طور بودند. شما بروید زندگی احمد محمود را ببینید که چقدر سخت و جانکاه بوده است. از نانوایی کار کرده تا راننده تاکسی و وقتی به خانه می‌رسیده رمانش را هم می‌نوشته و ناله هم نمی‌کرده است. حالا جوان‌ها صبح تا شب سرشان توی گوشی و فضای مجازی است یا مثلاً ناشرها بارها کار مرا یا بسیاری دیگر را رد کرده‌اند اما ناامید نشده‌ام. خلاصه که همه‌چیز در پی تلاش به دست می‌آید نه نشستن و نالیدن و کار نکردن. همین ادبیات درخشان خوزستان در دهه چهل فکر می‌کنید نتیجه چیست؟ نتیجه همین تلاش‌هاست که حالا با افتخار درباره آن دوره از تاریخ معاصر صحبت می‌کنیم.

آقای آریان فر نویسنده خوش صحبتی است. در طول یک ساعت گفت‌وگوی تلفنی با تواضع تمام سؤال‌ها را یک‌به‌یک جواب می‌دهد و گفتگویی مفصل‌تر و عمیق‌تر را وامی‌گذارد برای زمانی دیگر؛ زمانی که بدون دغدغه بیماری کرونا بتوان ساعت‌ها نشست و درباره ادبیات اقلیمی و جغرافیایی، نقش این نوع ادبیات در خلق مکاتب دیگر و علل کم‌رمق شدن این تلاش‌ها پس از انقلاب و … صحبت کرد.

انتهای پیام