روایتی از رویارویی قلم و تفنگ/ روزی که فرماندهان عراقی با اشک و ناله از رزمگاه گریختند
روایتی از رویارویی قلم و تفنگ/ روزی که فرماندهان عراقی با اشک و ناله از رزمگاه گریختند

هانی زاده به مصائب تولید خبر در فضایی که آتش خمپاره و موشک های دشمن از هر سویش بر سر رزمندگان اسلام فرود می آمد، اشاره داشت و گفت: عشق به خبر و مسئولیتی که ناشی از تهاجم دشمن به کشور عزیزمان بود، غیرت و عزممان را برای تولید خبر بیشتر می‌کرد.

به گزارش عصر خوزستان، در روزهایی که مرزهای ایران مسلخ گاه هوی و هوس ظالمان بود و می خواستند با دست های ناپاکشان روح دین زدگی و بی اعتقادی را در میان جوانانمان به جریان بیندازند، تمام مردم ایران به برکت انفاس قدسی امام (ره) مرزدار و مرزبان از خاک کشور شدند و جان شیرین خود را در طبق اخلاص گذاشتند.

در میان خیل عظیم جان فدایان وطن، گمنامانی با سلاح قلم به میدان آمدند تا روایتگر تاریخ باشند و معنای انسانیت را برای آیندگان به تصویر بکشند.

دوربین های بر دوششان اثبات کننده جبهه حق از باطل و خنثی کننده نیرنگ ها بود و کلامشان خون تازه ای در رگ های بی جان شهرمی دواند. ترس از گلوله برایشان بی معنا بود و سینه خود را در برابر خصم دشمنان سپر می کردند؛ آخر آن ها مصداق «مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّه» بودند و تا ابد سرمست از «عند ربهم یرزقون».

آنچه که امروز از دوران جنگ تحمیلی برای ما قابل مرور و مشاهده است، نتیجه حضور این دلاورمردان در دوران دفاع مقدس است.

بر همین اساس با حسن هانیزاده، خبرنگار روایتگر دوران دفاع مقدس به گفت‌ وگو پرداختیم تا گزیده ای از فعالیت هایش در آن روزهاو چگونگی نقش آفرینی رزمندگان را بیان کند.

هانی‌زاده در دوران دفاع مقدس دبیر خبرگزاری جمهوری اسلامی در خوزستان و مسئول تبلیغات قرارگاه خاتم الانبیا بود و به موازات آن مسئولیت هماهنگی، پوشش اخبار مسؤلان، تبلیغات سپاه و ارتش، راهنمایی خبرنگاران و عکاسان داخلی و خارجی بازدیدکننده از جنگ با حفظ جهات امنیتی را در مدت ٨ سال داشت.

این خبرنگار جنگی به اهمیت حرفه ای نگری کار خبر در جنگ اشاره می کند و معتقد است که رسالت انسانی خبرنگار باید در کنارتعهد، رسالت ملی و اسلامی او صورت گیرد.

هانی زاده با اشاره به حضور رزمندگان و سهمی که در پیروزی انقلاب اسلامی داشته‌اند؛ بیان می کنددر آن روزها ٧٠ کشور در مقابل ایران صف آرایی کرده بودند و نبردی جهانی علیه ما به راه افتاده بود و عراق تمامی سلاح های جنگی روز را از این کشورها می گرفت اما ایران جز سوریه، لیبی و کره شمالی هیچ کمکی از خارج دریافت نکرد.

قلم، بُرنده ترین سلاحم بود

وی در پاسخ به این سوال که آیا در طول جنگ تحمیلی به عنوان رزمنده سلاح به دست گرفته است، می گوید: در روزهایی که آبادان به محاصره دشمن بعثی درآمد، سپاه همه افراد را برای دفاع فردی مسلح کرد. تنها در عملیات شکست حصر آبادان به عنوان خبرنگار ورزمنده حضور داشتم و سلاح در دست گرفتم اما در سایر جریان ‌ها قلم تنها سلاحم بود.

هانی زاده ادامه می دهد: من تنها خبرنگاری بودم که پیش از جنگ هم تجربه کار خبر و رسانه را داشتم به همین دلیل بیشترین فعالیت آن روزهایم در کسوت رسانه است.

سقوطِ غم انگیز

وی با اشاره به چگونگی انتقال اخبار جنگ به مردم می افزاید: آن زمان باید هنر و ظرافت خبرنگاری به کار می بردیم تا روحیه مردم حفظ شود مثلا در زمان سقوط خرمشهر حرفی از سقوط نزدم و به جای آن نوشتم رزمندگان اسلام غرب خرمشهر را تخلیه و به صورت تاکتیکی به شرق عقب ‌نشینی کردند؛ چون سقوط واژه ‌ی دردناکی است و در آن دوران اثرات منفی را بر روحیه رزمندگان و مردم برجای می‌ گذاشت، این کار ابتکار شخصی بود و در آن زمان هیچ‌ کس این آموزش‌ها را به ما نداده بود.

هانی زاده می گوید: تنها راه ارتباطی برای انتقال اخبار در آن روزها بی سیم شرکت نفت آبادان و خرمشهر بود. وقتی خرمشهر سقوط کرد با حالتی حماسی روحیه سلحشوری رزمندگان اسلام را توصیف می کردم و تعداد کشته شدگان دشمن را به اطلاع مردم می رساندم.

این خبرنگار جنگی به مصائب تولید خبر در فضایی که آتش خمپاره و موشک های دشمن از هر سویش بر سر رزمندگان اسلام فرود میآمد، اشاره داشت و تصریح کرد: عشق به خبر و مسئولیتی که ناشی از تهاجم دشمن به کشور عزیزمان بود، غیرت و عزممان را برای تولید خبر بیشتر می‌کرد.

فخر القائد

هانی زاده پیشروی نیروهای دشمن را دلیلی بر بروز غرور کاذب میان ژنرال ‌های عراقی دانست و می گوید: از ابتدای جنگ ژنرالی به نام سپهبد حشام صباح فخری اهل موصل فرمانده سپاه یکم عراق در فکه بود، هنگامی که نیروهای دشمن تا پل نادری دزفول پیش آمدند و قصد قطع کردن جاده اندیمشک_ خرمشهر را داشتند این فرد با بی‌ سیم به صدام اعلام کرد که «جناب رهبر صدام حسین، اجازه فتح تهران را می‌دهید» و صدام مانع او شد؛ این نشان از غرور کاذب ژنرال های عراقی در جنگ تحمیلی بود.

وی می افزاید: فروردین ۱۳۶۱ مسئول تبلیغات جنگ شدم، زمانی که تنگه آبی توسط نیروهای ایرانی آزاد شد همین فرمانده توسط سپاه ایران محاصره شده بود و پای بی‌ سیم گریه می کرد و کمک می‌خواست در این هنگام هلیکوپتری با سطل خاص بالای سر او قرار گرفتو او را خارج کردند و من شاهد همه این‌ ها بودم و در خاطرات خود نوشتم؛ جنگی که ژنرال دشمن با غرور قصد فتح تهران را داشت امابا اشک و ناله از جبهه گریخت.

مژده آزادی خرمشهر؛ اشک زلال شوق در چشمان شهر

این خبرنگار جنگی ادامه می دهد: دلپذیرترین گزارشی که در آن روزها داشتم؛ آزادسازی خرمشهر بود که مرتب این را تکرار کردم.

غمِ عظیم

هانی زاده ابراز داشت: یک روز عازم جبهه بودم که هواپیماهای عراقی شهر اهواز را بمباران کردند در آن زمان احساس کردم که خانواده ‌ام مورد حمله قرار گرفتند با اینکه ماموریت داشتم تا خود را با سرعت به قرارگاه خاتم الانبیا برسانم اما برگشتم؛ زمانی که رسیدم، دیدم ۵ نفر از اعضای خانواده ‌ام را در بمباران از دست داده‌ ام و باید اجسادشان را از زیر آوار بیرون می‌ کشیدم.

رهبری امام (ره) شگفتی ساز جنگ بود

هانی زاده در رابطه با کمک‌ های تسلیهاتی سایر کشورها به عراق در جنگ تحمیلی بیان داشت:سلاح‌ های شیمیایی عراق از سوی کشورهای  دانمارک، آلمان، هلند و انگلستان تأمین می‌ شد، حتی پس از سقوط صدام با خواندن خاطرات‌ های ژنرال‌ های عراقی متوجه شدیم که ۶ کشور عضو شورای همکاری خلیج فارس در طول جنگ تحمیلی ۱۸۰ میلیارد دلار کمک مالی در اختیار صدام قرار دادند، این کمک ‌ها در حالی بود که هزینه جنگ برای ما در سال ۵ میلیارد دلار بود.

وی افزود: این تفاوت‌ ها در تراز موازنه قدرت وجود داشت و خلل ایجاد می‌ کرد اما رزمندان اسلام با اتکا به رهبری امام خمینی (ره) وایمان توانستند پیروزی‌ بزرگی را حاصل کنند.

رسانه، مسائل جنگ را ارزش ملی بداند 

وی در پایان اظهار داشتارزش‌ های دفاع مقدس باید گرامیداشته شود، رسانه ‌ها وظیفه دارند که این ارزش‌ها را کنکاش‌ کنند و همه مسائل جنگ را به عنوان ارزش ملی در دید مردم بزرگ و مطرح کنند، زمانی که ژنرال‌ های عراقی خاطرات خود را به رشته تحریر درآوردند تازه فهمیدیم که رزمندگان ما چه جانفشانی‌هایی داشتند؛ اگر الگوی جنگ در تمام عرصه‌ های مدیریتی تسری پیدا کند با وجود فشار ها و تحریم‌ ها، مشکلات کشور کاسته خواهد شد.

انتهای پیام/

  • نویسنده : مینوفر چراغی